نوروز با شاعران
دوست بازآمد و دشمن به مصیبت بنشست
بادنوروز ، علی رغم خزان بازآمد سعدی
آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار
هر گیاهی که بهنوروزنجنبد حطبست سعدی
کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست
بر زمستان صبر باید طالب نوروز را سعدی
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی حافظ
سخن در پرده میگویم چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی حافظ
ابر آذاری برآمد بادنوروزی وزید
وجه می میخواهم و مطرب که میگوید رسید حافظ
نوروزرخت دیدم خوش اشک بباریدم
نوروزو چنین باران باریده مبارک باد مولوی
همه ساله بخت تو پیروز باد
شبان سیه بر تونوروزباد فردوسی
به چندین فروغ و به چندین چراغ
بیاراسته چون به نوروز باغ فردوسی
بهاری داری از وی بر خور امروز
که هر فصلی نخواهد بودنوروز نظامی
تا توانم چو بادنوروزی
نکنم دعوی کهن دوزی نظامی
دولت نوروز نپاید بسی
حمله و تاراج خزان در قفاست پروین اعتصامی
دل عطار چون گلنوروز
تازگی میدهد ز شبنم عشق عطار نیشابوری
بر چهره گل ، نسیم نوروز ، خوش است
در صحن چمن ، روی دلافروز ، خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است خیام نیشابوری